بعد از پست قبلی، روزها و لحظات قشنگی برام پیش اومد که خواستم بیام و بنویسم اما فرصتش پیش نیومد. نمونه اش، اومدن رفقای جان و عکس گرفتن از پارسا، اینقد بهم خوش گذشت که به تنهایی همه خستگی ها رو شست و برد :) بعدشم تولد پسرعمو و جلسه قرآن. همیشه زندگی دو رو داره، بالا و پایین داره، سختی داره و راحتی ولی معمولا توی هر کدوم از شرایط یادمون میره اون روی زندگی هم هست! :)

 پارسا، دوماه رو پر کرد و بزرگ شده، مردی شده برای خودش :))

دل‌دردهاش خداروشکر خیلی خیلی بهتره، پدی لاکت رو قطع کردیم. برای رفلاکس هم رفتیم متخصص گوارش اطفال، نظرش این بود که مشکلی نیست و داروهای قبلی رو هم قطع کرد. جدیدا بالا آوردن هاش کمتر به چشمم میاد، حالا یا واقعا کمتر شده و یا من عادت کردم!

و اممما بگم از خان عظیم هشتمممم! واکسن ها. اولیش که واقعا سخت بود، واکسن دوماهگی رو زدیم، از جیغ بنفش سوزن واکسن بگم یا تب و گریه های بعدش، یا پادرد و ضعف کردن هاش یا شیر نخوردن و آب شدن لپ هاش؟ ۲۶ ساعت طولانی ای بود، اما گذشت. الحمدلله :)

خان بعدی، نهم، عقیقه پسری و مهمونی هاست. دوتا مهمونی پر جمعیت پیش رو داریم که قراره خونه خودمون باشه و کارها زیاده، زیاد! خدا خودش کمک کنه خوب و آبرومند برگزار بشه. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها