اول از همه شهادت سردار رو به همه دوستان تسلیت میگم. وقتی عظمت تشیع شهدا رو میبینم پیش خودم میگم آدم باید چه کرده باشه، چه اخلاصی داشته باشه و چقدر خدمت کرده باشه که خدا این حد محبتشو توی دل مردم کاشته.اونا که سعادتمند شدند. ان شالله ما و فرزندانمون بتونیم پیرو راهشون باشیم.

و اما بگم از احوالات،

+ محمدپارسا خیلی شیرین تر شده، کاراش هوشمندی بیشتر پیدا کرده و در پی گفتن اولین اصواتشه :)) گاهی میگه "آووو" گاهی " ققق"، خیلی واضح نیست. گاهیم نگاه میکنه و دهنشو باز و بسته میکنه، انگار که تقلید کنه حرف زدن رو. خنده هاشم که دل ما رو میبرههه. پریشب اخبار داشت مصاحبه با مردم رو نشون میداد، من و همسر نگاهمون به تلویزیون بود و بغض توی گلو و اشک توی چشم. که چشم برگردوندیم و محمدپارسا رو دیدیم که به پهنای صورت میخندید. هیچی دیگه کل حسمون پرید :))

+ بحمدلله رفلاکسش خیلی بهتره، کمتر پیش میاد دل‌درد داشته باشه و خوابش توی شب داره میره به سمت تنظیم شدن. حس میکنم انگار باری از دوشم برداشته شده. روزهام از درهم برهم بودن و آشفتگی داره میشه آبی خوشرنگ و طعم آرامش میگیره. خدا رو بی نهایت ممنونم :)

+ خودم یکی دوتا مشکل جسمی دارم که از بعد زایمان همچنان باهامه. دیگه تسلیم شدم و نوبت دکتر گرفتم. اگر اینام حل شه، واقعا راحت میشم.

+ با منظم شدن کارهای روزانه، یه لیست از کارهای اضافه نوشتم که خرده خرده انجام بشه. باورم نمیشد به این زودی ( ۲ماه و ۱۴ روز) بتونم به کار دیگه ای غیر از بچه داری فکر کنم! بازم الحمدلله :)

+ مهمونی بزرگ و پرجمعیت رو پشت سر گذاشتیم و خدا روشکر خوب بود. فقط یه مهمونی کوچیک دیگه داریم، برای جمعه آینده. که با این حساب خان هفتم (رفلاکس) و نهم (مهمونی) Done شدن ^-^


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها